عشقم عشقای قدیم...
يكشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۱۲ ب.ظ
تلفن همراه پیرمردى که توى اتوبوس کنارم نشسته بود زنگ خورد...
پیرمرد به زحمت تلفن ... را با دستهاى لرزان از جیبش درآورد، هرچه تلفن را
در مقابل صورتش عقب و جلو کرد نتوانست اسم تماس گیرنده را بخواند...
رو به من کرد و گفت،
ببخشید ، چه نوشته؟
گفتم نوشته،
"همه چیزم"
پیرمرد: الو، سلام عزیزم...
یهو دستش را جلوى تلفن گرفت و با صداى آرام و
لبخندى زیبا و قدیمى به من گفت،
همسرم است...
- ۹۲/۰۱/۲۵